امشب هم ماه تو آسمون نیست،شاید خودشو پنهون کرده
شاید خسته شده خودشو پنهون کرده
خسته از دلهایی که میشکنن
آرزوهایی که برآورده نمیشن
اشکایی که بی صدا ریخته میشن
از آدمایی که دو رو نه بلکه هزار چهره دارن
از بودنها و نخواستنها
از نبودنها و خواستنها
خسته از آدم آهنیهایی که زمین و تصرف کردن
ماه،تک قمر زمین
زمین تک یار ماه
آره ماه عاشق زمین شد، همون لحظه آفرینش
روشو کرد سمت خدا، خدایی که تنها پناهگاه عاشقاست و گفت:
خدایا........نمیخوام خسته ات کنم....عاشق شدم کمکم کن........عاشق زمین شدم
خدا پرسید: مطمئنی؟
ماه با قاطعیت سرشو تکون و داد و گفت:
البته،ببین از بین این همه ستاره درخشان، از بین این همه سیاره فقط یکیشون برام متفاوته، من و به خودش جذب کرده و نمیتونم ازش چشم بردارم،اگه این عشق نیست پس چیه؟
خدا گفت:
چه چیز زمین تو رو شیفته کرده؟
ماه لبخند عمیقی زد و گفت:
اون رنگ آبی خیلی زیباست،اون حال و هوای خوبش حالم و خوب میکنه، خیلی مهربونه.....
آه خدایا توصیف کردن زمین کار آسونی نیست
یه عاشق هچوقت نمیتونه دلیل عاشق بودنش و واضح بگه
خدا لبخند مهربانی زد و گفت:
درسته فرزندم،عشق تو به زمین زیباست، اما زمین همیشه انقدر خوب باقی نمیمونه،همیشه انقدر دوست داشتنی نیست،زمین روزهای سخت و آسون زیادی و پیش رو داره
آیا میتونی تو سختیهاش کنارش باشی؟
ماه کمیبه فکر فرو رفت، نه جای تردید نبود او عاشقانه زمین را میپرستید و به خودش قول داد که در سخت ترین روزهای زمین کنارش باشد
ماه گفت:
خدایا برای یک عاشق چیزی به نام سختی وجود ندارد، سختی وقتی به وجود میآید که عاشق در کنار معشوق نباشد،من میخواهم تا زمانی که هستم دور زمین بچرخم وعاشقانه کنارش بمانم.
خدا خواسته ماه را قبول کرد اما میدانست روزهای سختی در راه است.
سالها و روزها گذشت و ماه و همیشه به دور زمینش میچرخید و به علاقه اش افزوده میشد.
برای تغییراتی که در زمین رخ داده بود بسیار خوشحال بود،تغییرات زیبایی بودند
حیوانها،انسانها،گلها،پروانهها، درختها و .......
آه هرچیزی که برای زمین بود از نظرش زیبا میآمد
بازدید : 289
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 15:37